موسسه رسانه شو
موضوع: "رسانه"
حاشیه نگاری فیلم بدون قرار قبلی
شنبه 02/04/10
حالمان خوب شد …
جملهای که بعد اتمام اکران فیلم بدون قرار قبلی از حضار شنیده میشد
اما مگر فیلم چه داشت که حالمان را خوب میکرد؟
مگر نه اینکه ابتدای فیلم با مرگ آغاز شد و گره اصلی فیلم هم یک ارثیه بود که آن هم قبریست که در فرهنگی که سبقه مادی به خود گرفته به معنای نیستی و پایان است؟
اصولا پرداخت به امر معنوی در فیلم کاری دشوار است که لازمه آن فهم عمیق امر معنوی و همچنین ورود غیر مستقیم به آن است، به طوری که مخاطب سینمای امروز احساس نکند که دوباره سازنده فیلم میخواهد باورهای خود را به او دیکته کند ، شعیبی از این بابت نمره خوبی میگیرد.
او تقابل میان تجدد و مادیت با سنت و معنویت را نه در حوزه نظر بلکه در عالم مصداق و بر روی یک قبر بنا میکند، البته مصادیق دیگری نیز در فیلم وجود دارد که به این جهت طرح ریزی شده اما آنچه خود نمایی میکند به ارث رسیدن یک قبر به دختر داستان که بزرگ شده عالم تجدد و عاری از معنویت و نگاه عرفانی و توحیدی به عالم هستیست .
این ارثیه سبب بازگشت دختر به وطن میشود که نمادی از بازگشت به خویشتن و شاید فطرت توحیدیست، در این بازگشت انسان با خود رو به رو میشود که از کجا آمده و پیش رویش یک قبر که نماد به کجا میرود است.
حال باید این انسان جستجو کند که این آمدن بهر چه بوده و آیا وطنش همین خاک است یا آن افلاک؟
نکته دیگری که در بدون قرار قبلی توجه بیننده را جلب میکند پسری دارای اوتیسم است که تحت درمان پزشکان تن قرار گرفته و این درمان ها فقط مسکنی بر درد بوده و درمانی در واقع حاصل نشده، اما همین کودک وقتی تحت درمان روحانی قرار میگیرد و ابتدا معنای خانواده که محل آرامش بخشی به افراد در جامعه است را درک میکند از تشویشش کاسته میشود.
بعد نوبت امر معنوی و روحانی میرسد تا روح این کودک را به اطمینان برساند و از تلاطم برهاند؛ اینجاست که شعیبی این امر معنوی را در حرم امام هشتم رقم میزند و نشان میدهد که به آرامش و امنیت رسیدن جز تحت ولایت ولی الهی اتفاق نخواهد افتاد.
حالا بهتر میفهمیم که چرا بعد از دیدن بدون قرار قبلی حالمان خوب شد.
رسانه های نوین و نظریه سوزن تزریقی
جمعه 02/04/09
چاکوتین که به نوعی تبیین کننده نظریه تزریقی است با بررسی شیوه های تبلیغی آلمان نازی، نظریه تزریقی را در فاصله بین دو جنگ جهانی مطرح کرد.
این نظریه معتقد است پیام را می توان به جامعه تزریق کرد و هرچه میزان محتوای پیام بیشتر با شد، رفتار مخاطب در آن با تکرار محتوا بیشتر تغییر می کند. این تئوری جزو مجموعه تئوری های گلوله ای است. نکته مهم در این نظریه، باور پذیری آن به نقش بی بدیل رسانه است! به نظر می رسد با توجه به دیدگاه های مختلف، تمرکز نظریه تزریقی روی پیام است، پیامی که صادر می شود و وسایل ارتباط جمعی و مخاطبانی که منفعل هستند و تنها گیرنده پیام! و صاحبان قدرت که وسایل ارتباط جمعی را در اختیار دارند و قادرند پیام ها را مطابق خواسته خود منتشر کنند!
با این نگاه رسانه های نوین دارای دو تفاوت عمده با رویکرد این نظریه است، نخست آنکه مخاطب در این رسانه ها منفعل نیست و دوم اینکه این رسانه ها از انحصار مالکیت صاحبان قدرت به دور یا حداقل فاصله دارند! این مهم به این معنا است که به رغم اهمیت پیام و اشتراک آن در رسانه های نوین و جریان اصلی اما ابزار انتشار و نقطه تمرکز آن تفاوت چشمگیری پیدا کرده است! این نظریه که برگرفته از نظریه رفتارگرایی یا الگوی محرک - پاسخ است، معتقد است افراد در برابر پیام رفتار انعکاسی دارند. نکته قابل توجه در این است که مطالعات بعدی در این زمینه نکته دیگری را آشکار کرد و آن نقش شبکه ارتباطی میان فردی مخاطب است که در اثر گذاری قوی تر از پیام رسانه است.
با تحول فناوری و انقلاب اطلاعاتی این نظریه در بن بستی از نظر و عمل قرار گرفت؛ انسان به رغم پیروی از الگوی رفتاری محرک، پاسخ به دلیل برخورداری از ظرفیت کلان ارتباطی و اطلاعاتی در این عصر با مقاومت بیشتری در برابر محرک ها قرار می گیرد، از سوی دیگر شبکه ای بودن ارتباطات و دوسویه بودن یا به عبارتی interaction بودن ارتباطات، جای مخاطب منفعل را به همکار و صاحب نظر تغییر شکل داده است.
این دو ویژگی به همراه ساختار شبکه ای ارتباطی در این رسانه ها نظریه تزریقی را در رسانه های نوین با بن بست روبه رو کرده است! الگوی چه کسی، چه چیزی، در کجا، با چه وسیله ای، به چه کسی، با چه تاثیری اکنون به الگوی جدیدی که چه چیزی، در کدام شبکه، در کدام بستر شبکه ای، تغییر جهت داده است! در این میان رسانه های نوین تزریق سوزنی پیام را اتمیزه کرده اند.
وقتی پیامی منتشر می شود شبکه های گوناگون ارتباطی به عنوان فعالان عرصه این رسانه ها آثار مختلفی را از خود بازنمایی می کنند که بخشی از آنها منجر به حذف پیام و تولد پیام جدید می شود؛ رسانه های نوین در چالش با نظریات ارتباطی امروزه نه از منظر حذف بلکه از نگاه ارتقا و بهبود به آنها می نگرند تا بتوانند کارکرد بهتری برای آنها تدارک ببینند! بستر نظریه تزریقی تلاشی برای مطیع سازی و اثر گذاری یکپارچه و توده ای با اتکا به رسانه های جریان اصلی است که از اساس با تحولات رسانه های نوین در چالش است!
لذا از آنجا که نظریه تزریقی بر این اساس استوار است که وسایل ارتباط جمعی اثری قوی، مستقیم و فوری بر مخاطبان دارد، به نظر می رسد باید به کلام مارشال مک لوهان باز گردیم که رسانه پیام است! رسانه های نوین با توجه به امکانات فناوری و نقش بی بدیل مخاطب در آن امروزه پیام است و اگر نظریه تزریقی بخواهد در این عرصه نمودی داشته باشد باید پیام را امر مطلق نپندارد بلکه پیام را سیال و در دست مخاطب ببیند، چون امروز مخاطب است که رسانه های نوین را حیات مند ساخته است!
لذا رسانه تحت تاثیر پیام ارسالی مخاطب است که شکل می گیرد و قادر به حیات است! نقطه کانونی این مهم آگاهی مخاطب است که برگرفته از ساختار شبکه ای است که در آن فعالیت می کند، یعنی شبکه میان فردی که اکنون قالب مجازی به خود گرفته و با دستکاری پیام بر مبنای آگاهی مخاطب شکل گرفته است. این آگاهی امروزه به صورت شبکه های دانش در سراسر رسانه های نوین پراکنده است لذا اثر گذاری پیام ها با سدی از آگاهی روبه رو می شود که بخشی از آن برگرفته از تعامل است! به تعبیری در فضای مجازی ما شاهد شنیدن صداهای متفاوت و متنوع تری هستیم.
این قابلیت باعث شده که فضای مجازی به مثابه قدرت/ مقاومت عمل کند. صاحبان قدرت در این فضا درصدد هستند تا روایت خود را به عنوان روایت اصیل و حقیقی به مخاطبان شان منتقل کنند. از سوی دیگر، افراد با نگرش های متفاوت نیز در این فضا می توانند به عنوان عامل مقاومت در مقابل قدرت های اقناعی، عمل کنند. این یعنی آگاهی و شکل گیری مخاطب پویا و صاحب اثر! ازاین رو می توان گفت که رسانه های نوین سدی بلند در برابر نظریه تزریقی کشیده اند که با تمزکز بیشتر بر عناصر شکل دهنده آن قابلیت نقد بیشتری را در بر دارد .
در این دیدگاه رسانه یک منبع قدرتمند و خطرناک تلقی میشود چرا که گیرنده یا مخاطب در مقابل هر گونه تاثیر پیام ناتوان است و هیچ چاره ای برای فرار وی از تحت تاثیر قرار گرفتن در مقابل پیام در این مدل ها دیده نشده است .
حجاب زن مسلمان سمبل ظلم به آنان معرفی می شود، آمپولی که همیشه برپیکره جامعه زنان ایران تزریق می شود .
آیا پایگاه رسانه ای نظامی_امنیتی لازم است ؟
پنجشنبه 02/04/08
امروزه برقراری امنیت یکی از اساسیترین وظایف حکومت ها است و یکی از اساسیترین جایگاهها در ساختار امنیتی یک کشور، نهادهای اطلاعاتی است.
از طرفی فناوری رسانه ای به عنوان یکی از پی آمدهای مدرنیسم، باحضور ناموفق و دور از هدف و رسالت واقعی خود در جوامع مجازی و عمومی باعث اشاعه ارزشهایی چون مادیگرایی مصرفگرایی و فردگرایی گردیده اند.
رسانهها از طریق ارائه هنجارهای خاص اجتماعی، به افراد تلقین می کنند که رفتار ارائه شده در رسانهها، رفتار «مناسب اجتماعی» است، به این ترتیب، رسانه ها، با الگوها و هنجارهای خاص (که در جهت اهداف مدیران رسانههاست) باعث ایجاد همنوایی در افراد می گردند.
با عنایت به رسالت اولیه وزارت اطلاعات که پیشگیری است واینکه این نهاد مقدس امنیتی به مثابه کوه یخی میباشد که قسمت اعظم آن در اقیانوس پهناور است به گونهای که پرسنل زحمتکش این ارگان سربازان گمنام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نام گرفته اند. و الهام از سخن زیبای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در مورد بیداری، هشیاری و خنثی کردن توطئهها می فرمایند: «باید ملت بیدار وهشیار ایران با دید اسلامی این توطئه ها را خنثی نمایند و گویندگان و نویسندگان متعهد به کمک ملت برخیزند و دست شياطين توطئه گر را قطع نمایند»
علم به حساسیت های موجود و اینکه بخش اعظم اتفاقهای درون دستگاه امنیتی از جنس اطلاعات طبقهبندی شده است که دسترسی آسانی به آن برای عموم تحلیل گران و پژوهشگران میسر نیست، از این رو شایسته است رسانههای جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازوی عملی با ایفای نقش خود به عنوان تسلیحات نرم در جنگ نرم با استکبار با فرهنگ سازی و آگاهی بخشی به خانواده ها و پرهيز از انعکاس اخبار حاشيه ای و جعلی که خوراک رسانه های استکباری در جهت سلب اعتماد مردمی و قهر با ام القرای تمدن اسلامی می شود، نوازنده آهنگ دلنشین زندگی اجتماعی در سایه تامین امنیت عمومی است .
لزوم ایجاد پایگاه رسانه ای نظامی_امنیتی
بنا به حساسیت های موجود در ارتباط با اخبار و حوادث نظامی، امنیتی و اطلاعاتی، لزوم وجود یک پايگاه تخصصی خبری رسمی که کلیه اخبار به سرعت و با دقت تمام پوشش داده شود، محسوس است.
انتشار اخبار دفاعی امنیتی توسط رسانه ها و تکذیب آن توسط مقامات کشور باعث ايجاد حس عدم اطمينان و القای ضعف در سیستم است.
وجود پایگاه اطلاع رسانی رسمی با بودجه دولتی برای پوشش اختصاصی و دقیق کلیه اخبار موثق مرتبط با نیروهای مسلح کشور و فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی برای مقابله با تهدیدات نیز بسیار موثر و لازم خواهد بود.
صحنههای غیراخلاقی را چه کسانی به سینما آوردند؟
سه شنبه 02/04/06
داستان نفوذ «هیچندان»ها به هالیوود!
«هیچندانها»! این عنوانی بود که آمریکاییهای اصیل به سلاطین هالیوودی نسبت دادند. سلاطینی که هالیوود را از نو پیریزی کردند و طوری در همه جای آن تولید و تکثیر شدند که دیگر جایی برای دانایان نماند!
تولیدکنندگان، توزیعکنندگان، نویسندگان، مؤسسان استعدادیابی، قانونگذاران، پزشکان و گروههای امدادی و در نهایت فیلمسازان. همه و همه مشتی هیچندان بودند که برای ورود به صنعت سینما و فیلمسازی، نه آموزشی دیده بودند، نه دانشی داشتند و نه تجربهای. اینها فقط تعدای یهودی آس و پاس بودند که خانه و کاشانه خود را در اقصی نقاط اروپا رها کرده و به کشور پر زرق و برق آمریکا رفتند تا بخت زندگی خود را در آنجا بیازمایند. بختی که اتفاقاً با آنها یار بود!
یهودیان هالیوود یک چاشنی جادویی به این صنعت اضافه کردند. چیزی که آمریکاییهای متمدن و البته مسیحی اجازهی استفاده از آن را به خود ندادند: صحنههای غیراخلاقی!
این نسخهای بود که مهاجران یهودی با اضافه کردن زنان و مردان خوشچهره، صحنههای رمانتیک آنچنانی و البته تبلیغات وسیع برای سینمای معتدل آمریکا بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ پیچیدند.
یهودیان هالیوود، دستکم نسل اولی که صنعت سینما را پایه گذاردند، گروهی آشکارا همگن بودند که تجربههای کودکیشان آشکارا مشابه بود.
- کارل لیملی (لمله) Carl Laemmle مسنترین آنها، در سال ۱۸۶۷ در لاوپهایم، روستای کوچکی در جنوبغربی آلمان، به دنیا آمد. مادر محبوبش کمی پس از سیزدهمین سالگرد تولد لیملی درگذشت و او پدرش را، که تاجری ماجراجو و آس و پاس بود، متقاعد کرد اجازه بدهد برای امتحان بختش به آمریکا برود. همین لیملی بود که نهایتاً یونیورسال پیکچرز (Universal Pictures) را تأسیس کرد.
- آدولف زوکر (زوکور – سوکور) Adolph Zukor زادهی روستایی کوچک در منطقه انگورکاری توکی مجارستان بود. پدرش در دورهی نوزادی زوکر مُرد و مادرش هم چند سال بعد. آدولف را نزد دائیش در همان حوالی فرستادند که حاخامی سرد و بیعاطفه بود. زوکرِ تنها، مستقل و محبت ندیده مثل لیملی اجازه گرفت به آمریکا برود و زندگی تازهای را شروع کند. او بعدها پارامونت پیکچرز (Paramount Pictures) را بنیان نهاد.
- ویلیام فاکس William Fox هم مجار بود. والدینش مهاجرت کرده بودند، ولی پدرش بیکفایت و مسئولیتناپذیر بود. سالها بعد، ویلیام در مراسم تشییع پدر روی تابوت آب دهان انداخت. پسر به ناچار نانآور شده بود و نوشابه، ساندویچ و دوده بخاری میفروخت. او در آینده این تجربه را در فاکس فیلم کورپوریشن (Fox Film Corporation) به کار گرفت.
- لوئیس بی. میر (لویی) Louis B. Mayer میگفت فراموش کرده که دقیقاً در کجای روسیه و چه روزی به دنیا آمده است. او بعدها چهارم جولای را روز تولد خود خواند. میر با والدینش در نواحی دریایی کانادا زندگی میکرد. پدرش سقطفروش بود و کشتیهای آسیبدیده را نجات میداد. لویس در نوجوانی علیه اقتدار پدر شورید، به بوستون رفت و کوشید کسب و کار سقطفروشی و نجات کشتی خود را راه بیاندازد و البته او در آینده بزرگترین استودیوی هالیوود را رهبری میکرد: مترو گلدوین مایر (Metro-Goldwyn-Mayer).
- بنجامین وارنر، همسر، پسر و دختر نوزادش را در لهستان ترک کرد تا مانند بستگانش بخت خود را در آمریکا بیازماید. پس از دو سال پینهدوزی در بالتیمور، آنقدر پول جمع کرده بود که خانوادهاش را از لهستان به آمریکا بیاورد. او سالها در شرق آمریکا و کانادا با گاریاش دوره میگشت و خرت و پرت میفروخت تا بالاخره در یانگستاون اوهایو مستقر شد. در یانگستاون، پسرانش هری، سم، آلبرت و جک تصمیم گرفتند پولهایشان را روی هم بگذارند و یک پروژکتور بخرند. محصول این تصمیم شرکت نام آور برادران وارنر (Warner Bros) بود.
نکتهی مهم و قابل تأمل در مورد یهودیان مهاجر، این بود که همگی آنها پس از ورود به آمریکا، گذشتهی خود را به باد فراموشی سپردند و به گونهای با این کشور جدید هماهنگ و همنوا شدند که گویی همانجا متولد شده و میخواهند به آن وفادار باشند.
تمامی این افراد ضمن اینکه زندگی مشقّتباری در دوران کودکی، نوجوانی و حتی جوانی داشتند، نسبت به خانه و خانواده خود بیتفاوت و حتی متنفّر بودند.
در پایان میتوان گفت ، هالیوود قدرتمند امروز ، حاصل تلاش و عقدهگشایی عدهای یهودی مفلوک و درمانده است که سعیشان برای آمریکاییشدن به نتیجه رسید و به مرور زمان به فرمانروایان ابدی در صنعت پولساز سینما بدل شدند.
سلبریتی ها مانع فهم عمومی درست جامعه هستند
دوشنبه 02/02/25
مواضع اخیر در خصوص مرگ خانم امینی نشان داد که سلبریتی های ما از مواضع جنجالی حمایت می کنند و بخشی از موج های مخرب اجتماع هستند. آنها حتی از تحریک و تخریب گسل های قومیتی ابایی ندارند.موج سواری می کنند بدون آنکه تبعات این رفتارها را بدانند. اعتماد عمومی برایشان معنی ندارد. آنها حتی از تبعات اجتماعی بی اعتمادی عمومی اطلاع درستی ندارند.
به هر دلیلی می خواهند در صدر رسانه ها باشند بدون آنکه حرفی برای گفتن داشته باشند و چیزی به جامعه بیاموزند و مشکلی را از جامعه حل کنند.آنها وامدار همین دولت و همین مردم هستند. برخی از آنها در متن هایی که منتشر می کنند بخوبی نشان می دهند هیچ چیزی برای گفتن ندارند اما در سیاست دخالت می کنند، در اقتصاد دخالت می کنند، در علوم دقیق نظر می دهند و در جنجالهای اجتماعی از سرمایه خود ضد اجتماع استفاده می کنند.
گاهی هم مواضع غلط آنها علیه خودشان استفاده می شود. قبض برقی که نشان از اصراف شدید داشت توسط وزارت نیرو بخوبی پاسخ داده شد و جامعه نسبت به رفتارهای غلط آنها آگاه شد.من همواره از همه اعضای اجتماع خواستار پیروی از عقلانیت و قانون بوده ام. هوچی گری ضد قانون است و خیلی ها هوچی گری را از قانون بیشتر می پسندند. این رفتار غلط است و به کشور و مردم آسیب می زند.
سلبریتی های ما یکبار پشت دولتی درآمدند که همه را به غلط کردن انداخت. برخی شجاعت عذرخواهی از مردم را، هر چند دیر هنگام، داشتند. اما تقریبا هیچ فایده ایی نداشت.در جامعه ما سلبریتی ها از نخبگان بیشتر نفوذ دارند و این یک فاجعه ملی است. نظرهای غیر کارشناسی و احساسی دمار از روزگار حقیقت و عقلانیت درآورده است.
در بسیاری از مواقع به اسم انساندوستی سلبریتی ها باعث انحراف افکار عمومی می شوند.در قضیه خانم امینی بدون کمترین اطلاع، سعی در التهاب جامعه دارند. سلبریتی های ما اعتقادی به قانون و رفتار قانونی ندارند. فقط در خارج از کشور است که قانونمند می شوند. آنها حتی از پرداخت مالیات معاف هستند. اما از منابع مالیاتی دیگران استفاده می کنند. امری که در هیچ کجای جهان مصداق ندارد.
ترویج فردگرایی با سوپراستارهای هالیوودی
دوشنبه 02/02/25
فردگرایی جوهره و رکن رکین نظام لیبرالیسم است. بدین معنا که فردیّت انسان، بهعنوان کانون مرکزی و محور عالم قرار گرفته تا هرچیزی بر مبنای خواست و ارادهی او تعریف گردد و به این ترتیب اولین گام از زیست اباحهگرایانه محقق میگردد.
مخاطب سینمای هالیوود، گرچه در ظاهر غرق تماشای داستانهای مهیج آمریکایی و مقهور بازی و پیگیری ماجرای شخصیتها و قهرمانان مطرح شده در این آثار میباشد، اما فیالواقع در حال دریافت باورهای فردگرایانهی نظام لیبرالیسم و مشغول دریافت نظریات فلسفی و فکری فیلسوفانی همچون رالف والدو امرسون (Ralph Waldo Emerson) است که در بخشی تحت عنوان اتکا به نفس (Self-Reliance) از مقالات: سری اول (Essays: First Series) خود بهعنوان شیوهی زندگی آمریکایی، بهصراحت بیان میدارد که هیچ قانونی نمیتواند جدای قانون طبیعت خودم، برایم مقدس باشد (No law can be sacred to me but that of my nature) و یا اینکه آنچه که باید انجام دهم این است که همه چیز به من مربوط است، نه اینکه مردم فکر میکنند.
مبتنی بر نظریهی فردگرایی، فعل و انفعالهایی که میان انسانها صورت میگیرد، از ماهیتی واقعی برخوردار نبوده و شکلگیری جوامع و اجتماعات انسانی، بهعنوان مرکب واقعی محسوب نمیشود و اصولاً فرض واحد حقیقی که حاصل جمع افراد انسانی و ارتباطات و تعاملات موجود در میان آنان باشد، از عینیت برخوردار نمیباشد؛ این نگرش در ماهیت وجودی خود، همهی پدیدههای اجتماعی را موضوعاتی قابل تبیین و همراه با توجیههایی روانشناسانه تبیین مینماید و در مجموع سبب میشود تا فرد بر مسندی طاغوتی نشسته و ادعای خدایی نماید و منفعت خویش را بر مصلحت وحیانی رجحان بخشیده، حیات فردی را بر حیات جمعی مقدم دانسته و بدینترتیب غایت آمال آدمی در حضیض تمنّیات نفسانی به یغما برده میشود.