موسسه رسانه شو
موضوع: "اخبار"
آب یا اینستاگرام کدام یک قاتل است؟
شنبه 02/10/23
امروزه کمتر کسی را میبینیم که فعال فضا مجازی و پلتفرمهای مختلف یا حتی معتاد به آنها نباشد. گشت و گذار در بستر اینترنت به یکی از تفریحات ثابتی تبدیل شده که گرچه لذت و منفعت آنچنانی ندارد، اما انسان امروزی را حسابی به خود وابسته کرده است. از مادربزرگ و پدربزرگها گرفته تا خردسالانی که هنوز حرف زدن را کامل یاد نگرفتهاند، با یک تلفن هوشمند مشغولاند و علیرغم همه محدودیتهای اعمال شده، عمدتاً ویدئوهای اینستاگرامی میبینند و سرگرم میشوند.
شاید بتوان گفت ما آخرین نسلی هستیم که خودمان یا اطرافیانمان روزگاری در هیچ شبکه اجتماعی فعالیتی نداشتیم، اما نوبت به ما رسیده و حالا، نه تنها فعال هستیم بلکه میکوشیم در کنار این وابستگی، درآمدزایی کنیم یا آوردهای برای خود کاسب شویم. یکی «آنلاین شاپ» یا همان صفحه فروش اینترنتی میزدند، یکی آشپزی و خیاطی آموزش میدهد؛ آن یکی از فعالیتهای روزانهاش تولید محتوا میکند؛ دیگری آثار عکاسیاش را به اشتراک میگذارد؛ یکی دیگر هم از چالشهای خارجی کپی برداری میکند و «پکیج» و بسته انگیزشی به من و شما میفروشد.
روانشناسی زرد و چالشهای زرد!
تا کنون با پدیده روانشناسی زرد مواجه شدهاید؟ حرفهایی که در غالب حرفهای روانشناسی بیان میشود و مبنای آن، کاملاً غیرعلمی است، حرفهایی که صرفاً حال و هوای شما را تا چند روز خوب میکند و احساساتتان را قلقلک میدهد و گمان میکنید که انگیزهای عجیب درونتان موج میزند، اما چیزی نمیگذرد که جز جای خالی چیزی از آن احساس باقی نمیماند. چالشهای زرد اینستاگرامی دقیقاً همینطور هستند؛ صرفاً برای جذب مخاطب، جذابیت بیشتر برای مخاطب و حفظ فضای رقابتی! کسانی که با فروش این پکیجها، شیره سر کاربران میمالند و کاربرانی که خیال میکنند ماسک موی دستساز و جادویی به سرشان زدهاند و از آنچه روی سرشان مالیده شده، حسابی هم خرسند و خوشحالاند.
حرف اصلی این چالشها آن است که شرکتکنندگان یک یا چند فعالیت ثابت را در بازه زمانی مشخصی تکرار کنند؛ به همین علت اکثر مواقع نام این چالشها با تعداد روز آن شناخته میشود، چالش ۲۱ روزه، چالش ۵۳ روزه و مهمترین و معروفترین چالش این روزها در این زمینه چالش ۷۵ روزه است.
گرچه انجام این چالشها به صورت تخصصی، مطالعه شده یا با مشورت کارشناس، میتواند به دردتان بخورد و اراده و پشتکارتان را تقویت کند، اما بازار چالشهای عجیب و غریب و ناسالم اخیر خبر از آن دارد که اغلب آنها، صرفاً برای برانگیختن حس رقابت میان مخاطبان و البته درآمدزایی و بالا بردن بازدهی صفحه خودشان است.
حالا، بسترهای نسبتاً مسموم شبکههای اجتماعی این فرصت را ایجاد کرده که عدهای بدون پشتوانه علمی با رواج دادن این چالشها و ایجاد نوعی کسبوکار برای خود کیلو کیلو مخاطب جذب کنند. آنها سعی دارند به مخاطبان خود اینطور القا کنند که: «شما تنها با شرکت در این چالشها به یک انسان موفق و آگاه تبدیل خواهید شد.» این داستان تنها در بستر اینستاگرام ختم نمیشود؛ بلکه کار به گروههای تلگرامی کشیده شده تا جایی که حتی «ادمین» یا صاحب گروه به اسم پشتیبانی، از اعضا حق عضویت هم دریافت میکند.
چالش ۷۵ روزه که این روزها سروصدای زیادی در فضای مجازی به پا کرده، آنجایی جنجالی میشود که میگوید باید در یک روز چهار لیتر آب بنوشید. چهار لیتر در یک روز! بدن انسان متناسب با وزنی که دارد به حجم مشخصی از آب در طول روز نیاز دارد؛ استاندارد این حجم آب تقریباً ۸ لیوان آب در طول ۲۴ ساعت است؛ حالا تصور کنید یک نفر دو برابر نیاز بدنش در روز آب بنوشد! چرا؟ فقط برای شرکت در یک چالش اینستاگرامی که مشخص نیست بر چه مبنا و اساسی طراحی شده است.
چالش ۷۵ روزه آنجا جنجالیتر شد که خبر مسمومیت شماری از افراد به علت نوشیدن آب فضای مجازی را پر کرد. شاید از خودتان بپرسید مگر نوشیدن آب هم منجر به مسمومیت میشود؟ بله! مسمومیتی خطرناک که حتی در مواقعی باعث مرگ میشود. همین یک هفته قبل خبری در شبکههای مجازی منتشر شد که زن جوانی بر اثر نوشیدن آب زیاد برای شرکت در این چالش اینستاگرامی جان خود را از دست داد.
«اشلی سامرز» زن ۳۵ ساله آمریکایی به علت نوشیدن بیش از حد آب دچار «هیپوناترمی» مسمومیت با آب شد و در گذشت؛ جالب است بدانید اشلی فقط دو لیتر آب در روزی که درگذشت، نوشیده بود. گرچه شاید در نگاه اول این موضوع خندهدار به نظر برسد، ولی این لبخند زمانی تلخ میشود که میبینیم فضای مجازی ممکن است خاموش و گمنام با ایجاد عادتهای خطرناک در زندگی، سلامت ما را به خطر بیندازد.
تن به هر چالشی ندهید!
البته از حق نگذریم؛ این چالشها، نکات خوب و مثبتی هم داشتهاند؛ مؤلفههای خوبی مانند کتابخوانی و ورزش برای سلامت هرچه بیشتر روح و جسم افراد در اکثریت آنها وجود دارد؛ اما خیلی از چالشهایی که امروز درباره آن میشنوید یا میخوانید، سلامت شما را دنبال نمیکنند.
اگر میخواهید آب بنوشید به اندازه و طبق چارت بندی ارائه شده متناسب با وزن خود بنوشید. اگر میخواهید ورزش کنید در محیط و فضای مناسب ورزش کنید. اگر میخواهید کتاب بخوانید سبک موردنظر خودتان را پیدا کنید و سعی نکنید حتماً همان عناوینی که دیگران میخوانند را تهیه کنید تا مثل آنها باشید و در آخر، بدون تحقیق و مطمئن شدن از علمی بودن چالش، آن را انجام ندهید و سلامت خود را در گرداب درآمدزایی این و آن به خطر نیندازید. فشار زیاد به روح و جسم، لزوماً موفقیت نمیآورد.
چقدر از دوستان مجازی دوستای واقعی هستند؟
شنبه 02/10/23
خیلی وقت ها نقطه ی پیش روی خیلی از لبخند های آنی و لحظه ای،گریه های شبانه ست موقع خواب.
توی دنیای امروز فکر میکنیم دوستان مجازی در رسانه ها واقعا رفیقمان هستند.
گاها ممکن هست که باشند اما چند درصدشان؟
اگر به مشکلی برخوریم، اگر همان دختر خانمی که عکسهای خودش را با آرایش و لباس های نامناسب منشر میکند،
تصادفی داشته باشد و ظاهر خودش را از دست بدهد چند درصد از فالوور های خودش را از دست خواهد داد؟
این ها واقعیت های این دنیاست که خیلی اوقات توجهی به آنها نداریم.
همشه میگوییم از همین الان باید لذت برد. اما آیا به آینده پیش دقت کرده ایم؟
واقعا به آینده مان توجه داریم؟ به این فکر میکنیم که دوستان مجازی تنهایی های شب را برای ما رقم میزنند؟
تا به حال شده شب که مشغول گشت و گذار در شبکه های مجازی هستیم و با گوشی خود سرگرمیم،
ناگهان خسته شویم و تلفن همراه خود را کنار بگذاریم؟
در آن لحظه دوستان ما کجا هستند؟ آیا از حال ما خبر دارند؟
تا به حال شده که این سوالات را از خودمان بپرسیم که چرا کارمان به اینجا کشیده شد
و به این مسیر رسیدیم؟
اما نکته خوب این است که هنوز دیر نشده است و با کمی تامل میتوانیم سبک زندگیمان را بسیار زیباتر و واقعی تر کنیم.
احساسات در فضای مجازی باید تحت کنترل باشد.
شبکههای اجتماعی، نوجوانان و جوانان انگلیسی را از بدن خود متنفر کرده است
جمعه 02/10/22
سه نفر از هر چهار کودک ۱۲ ساله، بدن خود را دوست ندارد و از شکل ظاهری خود خجالت میکشد و از هر ۱۰ جوان ۱۸ تا ۲۱ ساله هشت نفر چنین حسی دارند.
تقریباً نیمی از کودکان و نوجوانان ۱۲ تا ۲۱ سالۀ مورد بررسی گفتند که گوشهگیر و به طور کامل از معاشرت خودداری کردهاند یا به خود آسیب رساندهاند، زیرا بهطور مکرر در فضای مجازی مورد آزار قرار میگیرند یا در مورد ظاهرشان ترول میشوند.
از هر ۱۰ نفر، چهار نفر گفتند که در ناراحتی روانی هستند و از بین کسانی که نیاز به حمایت داشتند، از هر ۱۰ جوان فقط یک نفر تحت درمان بوده است.
الگوریتم شبکههای اجتماعی چون اینستاگرام و تیکتاک باعث دیدهشدن بیشتر افرادی که بهظاهر فوقالعاده هستند میشود، که در نتیجه مخاطب نسبت به خود احساس بدی پیدا میکند.
بازی نظام سرمایهداری است که به این حس منفی دامن میزند. به عنوان مثال برای دخترها تأکید میکنند لاغر بودن زیبایی و مهم است به جای سالم بودن! چرا؟ چون هر چیزی را که برای انسان ذاتی است به عنوان مشکل نشان دهید، بازاری برای حل آن مشکل ایجاد میکنید.
دختری با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی در یوتیوب ممنوع شد
جمعه 02/10/22
تنها چند روز پس از وایرال شدن تصاویر هوش مصنوعی در مورد یکی از قربانیان جنایت کرمان، یوتیوب انتشار تصاویر تولیدشده توسط هوش مصنوعی را که شبیهسازی کودکان فوتشده و قربانیان فجایع باشند، ممنوع کرد.
این پلتفرم ویدیویی به تازگی سیاست آزار و زورگویی سایبری خود را بهروز کرده و محتوایی که «بهطور واقعبینانه افراد خردسال یا قربانیان وقایع خشونتآمیز مرگبار را شبیهسازی میکنند» ممنوع اعلام کرده است.
این مقررات جدید از ۱۶ ژانویه (۲۶ دی) اجرا خواهد شد. گوگل این اقدام را بخشی از تلاشهای خود برای ایجاد مسئولیتپذیری در زمینه موارد حساس خوانده است. همزمانی این تصمیم گوگل با انتشار گسترده تصاویر ساختهشده توسط هوش مصنوعی در مورد یکی از قربانیان جنایت کرمان باعث گمانهزنیهایی شده است.
در روزهای اخیر فراگیرترین تصویر شبکههای مجازی، تصاویر ساختهشده با ابزارهای هوش مصنوعی برای «دختری با کاپشن صورتی و گوشواره قلبی» بود. تصاویر متعددی که توانسته بودند آن جمله توصیفی بر روی جسد آن شهید بزرگوار را تجسم ببخشند. حالا سیاست گوگل بهگونهای تغییر کرده که دیگر امکان انتشار این نوع تصاویر در یوتیوب فراهم نباشد.
آیا در صورتی که حادثهای تروریستی در کشورهای غربی رخ دهد و فجایعی مشابه پدید آید، این سیاست تغییر خواهد کرد؟ تجربهای که از سالها عملکرد دوگانه گوگل و سایر شرکتهای فناوری غربی حاصل شده است، چنین میگوید.
هرچند باید در نظر گرفت اصل عمل قانونگذاری در حوزه تصاویر هوش مصنوعی کار درستی است. این ابزارها امکانهای متعددی را در اختیار افراد قرار میدهند و عدهای سودجو یا آزارگر ممکن است از این طریق تلاش کنند به امنیت روانی جامعه آسیب بزنند.
افزایش موارد ترک شبکههای اجتماعی/ دلایل «فصل مهاجرت» از فضای مجازی چیست؟
جمعه 02/10/22
با رصد جستجوهای مربوط به “چگونه حساب کاربری خود را حذف کنم"، متوجه تقاضا برای حذف حسابهای شخصی و کاهش محبوبیت شبکه های اجتماعی میشویم.
در عصری که در آن ۴.۸ میلیارد نفر در سراسر جهان با رسانههای اجتماعی درگیر هستند که نزدیک به ۶۰ درصد از جمعیت جهان و نزدیک به ۹۳ درصد از کاربران اینترنت را تشکیل میدهند، پویایی تغییر ترجیحات کاربران در این زمینه به وضوح مشهود است.
با میانگین استفاده از ۶.۷ پلتفرم رسانه اجتماعی برای هر نفر در ماه و تعامل روزانه تقریباً ۲ ساعت و ۲۴ دقیقه، چشم انداز دائما در حال تغییر است.
بر اساس گزارش مرکز داده TRG، نوسان در محبوبیت برنامههای رسانههای اجتماعی در سال ۲۰۲۳ واضح بوده است، به گونهای که متا، شرکت مادر اینستاگرام و فیس بوک، برنامه جدید خود را با نام Threads در میان انتظارات فراوان ارائه و آن را با پلتفرم X مقایسه کرد.
اما پس از این که این اپلیکیشن در طول چند روز پس از عرضه در ماه جولای، ۱۰۰ میلیون کاربر را جذب کرد، تا ماه آگوست شاهد کاهش سریع ۸۰ درصدی کاربران فعال روزانه بود و میزان استفاده روزانه از آن از ۲۱ به تنها سه دقیقه کاهش یافت.
برای تحلیل این تغییر در اولویتها، از اعداد دریافتی از پلتفرم «Statista» که متخصص در جمعآوری دادهها در پرکاربردترین شبکههای اجتماعی در جهان است، استفاده میکنیم. ردیابی فراوانی جستجوهای «چگونه حساب کاربری فیسبوکم را حذف کنم» در سال گذشته، بینشی را در مورد تمایل کاربران به جدا شدن از این پلتفرم ارائه کرده است.
این دادهها همچنین نشان داده اند اپلیکیشن اینستاگرام که دو میلیارد کاربر دارد، در صدر لیست محبوبترینها برای حذف قرار گرفت، به گونهای که بیش از یک میلیون کاربر در سراسر جهان شروع به جستجوی “حذف حساب اینستاگرام من” در هر ماه در سال ۲۰۲۳ کردند.
علیرغم اینکه اینستاگرام بهعنوان یک سلفی دیجیتال رشد کرد و به یک پدیده فرهنگی تبدیل شد، به نظر میرسید که تکامل سریع اینستاگرام و افزودن ویژگیهایی مانند استوری، ویدیو و خرید، همراه با اینفلوئنسر مارکتینگ، جوهره اصلی آن را از بین خواهد برد.
در اسنپ چت نیز ماهانه از مجموع ۷۵۰ میلیون کاربر، نزدیک به ۱۳۰۰۰۰ درخواست حذف حساب کاربری داشته اند.
اگرچه تعداد افرادی که خواستار حذف این برنامه هستند، بسیار کمتر از اینستاگرام است، اما بخش بزرگی از کاربران را به خصوص در میان گروههای سنی مسنتر در برمی گیرد، به گونهای که محبوبیت اسنپ چت در گروه جمعیتی موسوم به “Gen Z” همچنان ادامه دارد.
بلاگرهایی با نقابهای معلم و پزشک در اینستاگرام!
پنجشنبه 02/10/21
«با یک فیلتر روی صورت با زاویه دوربینی که پیداست چند ساعتی برایش بالا و پایین کرده است، تا هم مبل های خانه معلوم باشد و هم روفرشی و آباژور جدید خانه، با لحنی تصنعی یک «سلام عشقا» میگوید و شروع به حرف زدن در مورد موضوعی که شاید در حد دو خط هم از آن اطلاعات ندارد، میکند؛ شعری، حکایتی یا داستانی.
در آخر مخاطب آگاه متوجه میشود که تمام اینها بهانهای بود برای اینکه به شما اجناس تازه خانه را نشان داده باشد. بعد هم شما سوال کرده باشید یا نکرده باشید، میگوید: خیلی پیام داشتم و خیلی ها از من پرسیده بودین روفرشی و آباژور را از کجا خریدم! چون خانهام خیلی تمیز و مرتب شده.» بعد از کلی آب و تاب و تعریف از اجناس تازه آدرس پیجش را برایتان میگذارد. در حالی که نه خود این فرد و نه حرفهایش بویی از واقعیت ندارد. اینها شرح حال بلاگرهایی است که در اینستاگرام و توئیتر و .. جولان دادهاند و بعضا حتی سواد و تحصیلات و حتی هنر درست و حسابی ندارند، اما به قدری برای برخی از مخاطبان خودشان را دست بالا گرفتهاند که در تصمیمگیری آنها در حرف زدن و نوع پوشش و برخورد با دیگران و حتی در روابط خصوصی با همسرشان هم تاثیر گذار است و حرف اول و آخر را میزند. افرادی که حتی از نشان دادن چهره بدون آرایش و فیلتر خود هم ابا دارند اما با چند جمله قلمبه و سلمبه که به راحتی با یک سرچ به دست میآید خودشان را معلم یا دکتر جا میزنند!»
این حکایتی است که در چند سال اخیر به وفور آن را در فضای مجازی دیدهاید؛ افراد با عناوینی مانند بلاگر، فود بلاگر، اینفلوئنسر و غیره در فضای مجازی و اینستاگرام و توئیتر فعال هستند که به واسطه تبلیغهایی که در این فضا انجام میدهند، درآمدهای میلیونی دارند. اما موضوع و اتفاق بسیار ناگواری که از فعالیتهای این افراد رقم میخورد، انتشار محتواهای نامناسب و حتی دروغ در پستها، استوریها و لایوهای آنان برای جذب مخاطب است. علاوه بر این در این فضا تحصیل کرده و تحصیل نکرده معنایی ندارد و هرکسی از راه رسیده است، موبایلی به دست گرفته و از خودشان و یا زندگیشان فیلم میگیرند، به اشتراک میگذارند و هر خوراک ذهن مضری را به خوردِ ذهن مخاطب میدهند.
پیروی کورکورانه جامعه تودهوار از بلاگرها
هرکسی در فضای مجازی میتواند به تولید کننده محتوا تبدیل شود. این اتفاق باعث میشود که هرکسی این تصور را داشته باشد که صاحب فکر است و اگر بتواند عدهای را دور خودش جمع و با خودش همراه کند به عنوان گروه مرجع شناخته میشود. به همین خاطر است که این اواخر شاهد بلاگرهایی بودیم که بدون دلیل دیده شدند و همراه کنندههای زیادی پیدا کردند، آدمهایی که با یک اشتباه لفظی مانند همان پسر بچهای که کلمات اشتباهی میگفت معروف شد و تبدیل به یک اینفلوئنسر شد. هر بازیکن ورزشی و هر بازیگر تلویزیونی میتواند تبدیل به گروه مرجع صاحب فکر شود و مردم را دنبال خودش بکشاند. گروه مرجع یعنی کسی که دیگران به او رجوع میکنند و از او الگو میگیرند و سعی میکنند مشابه او باشند.
در گذشته گروه مرجع محدود بود. اما اکنون فضای مجازی دست همه را باز کرده است و همه میتوانند در قالب گروه مرجع قرار بگیرند، به شرط اینکه توجه تعداد زیادی مخاطب را به خودشان جلب کنند. در حقیقت ابداع فضای مجازی و اَپهایی که در فضای مجازی وجود دارند، این بود که همه تصور تولیدکننده بودن را پیدا کنند.این موضوع تا حدی قابلیت سانسور کردن و پنهان کردن واقعیت را از بین میرود، اما از آن طرف اتفاقا قابلیت ساخت واقعیت زیاد میشود. همین باعث به وجود آمدن جامعه تودهوار میشود. پژوهشگران جامعه تودهوار را مانند یک گله گوسفند در نظر میگیرند. اولین گوسفند که به گردنش زنگوله وصل است، به یک سمتی راه بیفتد، همه بدون اینکه فکر کنند به کجا میروند، دنبالش راه میافتند. جامعه تودهوار یک همچین جامعهای میشود که آدمها در آن فکر نمیکنند. پیشتر جامعه تودهوار یک جامعه منفی بود. چون که قدرت تفکر افراد در آن از بین میرود. وقتی که افراد بدون اینکه یک ایدهای را بشناسند و از جزئیات آن مطلع باشند، از آن پیروی میکنند به معنای جامعه تودهوار است. این بیشتر در فضاهای انتخاباتی تعریف میشود. در فضایی که مردم یک حزب و گروهی را بدون اینکه بشناسند، صرفا به خاطر اینکه رسانه یک فردی را خوب جلوه میدهد به آن رای میدهند و از آن تبعیت میکنند. این جامعه مطلوبی نیست و مکاتب انتقادی شکلگیری جامعه را به صورت تودهوار خوب نمیدانند. قبلا یکی از کژکارکردهای رسانه را تودهای کردن میدانستند که اکنون به واسطه فضای مجازی و اپها این کژکارکردها شدت پیدا کرده است. شما میبینید که واقعیتی ساخته میشود، درحالی که آن واقعیت وجودِ خارجی ندارد. البته در مرحلهای از رسانهها واقعیت بازنمایی میشد آن گونه که میخواستند اما الان به مرحلهای رسیدیم که واقعیتی که وجود ندارد، ساخته میشود. به عنوان مثال تصویری را فردی ساخت از کودکی که ماشینی را در آب گذاشته است و از آن عکس گرفتند و گفتند در فلانجا سیل آمده است! درحالی که واقعیت اصلا این نبود و واقعیت ساخته شده است. یا در جنگهای مختلفی مخصوصا جنگهایی که آمریکاییها راه انداختند، یک تصویرسازی از خودشان داشتند که این اتفاقات در واقعیتها رخ نداده است.
نمونه آن حملهای به عراق بوده است که انبارهای سلاحهای شیمیایی صدام هیچ وقت پیدا نشدند، اما تصویرسازی کردند که یک همچین انبارهایی وجود دارد و قرار است آن سلاحهای کشتار جمعی را پیدا کنند.
در اتفاقات داخل کشورمان هم از این موارد زیاد داشتیم؛ مثلا خانمی با یک عکاسی به عنوان عکاس برتر جنبشهای مردمی شناخته شد، درحالی که موضوع واقعیت نداشت و با یک کپسول آتشنشانی گاز درست کرد و آن را به عنوان واقعیت نشان داد. در جامعه تودهوار چیزی که وجود ندارد، را خیلی راحت میتوانید، منتقل کنید. چراکه ما این تصور را در ذهنمان پیدا میکنیم که موبایل من سلاح من است و آن کسی که تصویری را منتشر کرده، حتما واقعیت را میگوید. یعنی واقع نمایی اغراق شده که یکی از کژکارکردهایی است که فضای مجازی با خودش داشته است.
از پیامدهای منفی فضای مجازی تعطیل کردن عقلانیت است
کارکرد رسانه تودهای کردن است. اول با خود تلویزیون شروع شد. شما وقتی یک داده و فرستنده دارید و خودتان گیرنده مطلق هستید، افکارتان شکل میگیرد و در سطح زیاد افکار عمومی شکل میگیرد. یعنی با پیدایش تلویزیون جامعه تودهوار شد. بعد که فضای مجازی آمد این دو طرفه شد. در نتیجه ذهن آدمها و جوامع بشری عادت کرد که یک محتوایی را به عنوان واقعیت از رسانه بپذیرند. حالا شما تولیدکننده هستید در همان رسانهای که همه محتوایش را به عنوان واقعیت میپذیرند و بیشترین باورپذیری انسان چیزهایی است که میبیند یعنی محتوای دیداری او بیشترین باورپذیری را برای او تعریف میکند. وقتی تلویزیون و بعد از آن فضای مجازی عینیت را تا حد دیدن ملموس کرد.
باورپذیری روزنامه کمتر است ولی میبیند رسانههایی که به شما تصویر میدهند و شما به چشمتان میبینید واقعیت بودن آن محتوا را میپذیرید. وقتی ذهن همه ما اینچنین شکل بگیرد که چیزی که دیدی واقعی است، همه به یک سمت حرکت میکنیم. این همان کژکارکرد فضای مجازی است. معمولا در بحث سواد رسانهای میگویند که قدرت فکر کردن و تحلیل کردن را از شما میگیرد، چراکه واقعی بودن را معمولا با چاشنی احساس در فضای مجازی همراه میکنند که احساسات شما تحریک میشود. اولین مواردی که پیامدهای جامعه تودهوار را بررسی کردند، در بحث انتخاباتها بود که باعث میشد که همه به سمت یک کاندیدا جلب شوند. در انتخابات کشور خودمان میبینیم و در انتخابات کشورهایی دیگر مخصوصا آمریکا که یک وقتهایی مناظرههایشان شدید میشود، مشاهده میکنید که احساسات و عقل شما را هدف میگیرند. درست است که مناظره باید گفتوگوی عقلانی باشد، اما آن کسانی برنده میشوند که احساسات شما را با خودش همراه میکند. حالا در مناظرههای قالبی که در کشور خودمان داشتیم، آن کسی برنده شد که مثلا گریه کرد. اشک ریختن به این معناست که ما آنقدر دلسوز شما هستیم که حتی برای شما اشک میریزیم. اینها عقل را تعطیل میکند. یکی از پیامدهای منفی فضای مجازی هم تعطیل کردن عقلانیت است.
«واقع نمایی اغراق شده» یکی از کژکارکردهایی است که فضای مجازی با خودش داشته است.
در اغتشاشات اخیرفضای مجازی با استفاده از مرگ یک آدم، احساسات مردم را جریحهدار کردند
اتفاقات اخیر را بررسی کنید. در اتفاقات اخیر با مرگ خانم مهسا امینی چه چیزی را جریحه دار کردند؟ مرگ، خیلی احساسات را جریحه دار میکند و افراد را درگیر میکند. یعنی شما از مردن یک آدم خیلی ناراحت میشوید. حالا این آدم چرا مرده است؟ مسئله بعدی است. فقط چون مرده، مردن بد است و شما ناراحت میشوید و با این اتفاق و خانواده آن کسی که داغدار است، همراهی میکنید.
بعد رسانه چهکاری میکند؟ به آن شاخ و برگ میدهد و میگوید مثلا این یک آدم زیبا بود که از دنیا رفته است. این آدم حق حیات داشت. یا میگوید یک برادری داشت که او هم همراهش بود و چقدر برادرش ناراحت است و بعد گریه کردن خانواده؛ همه و همه با احساسات شما بازی میکند که شما اصلا به این فکر نیافتید که شاید یک علت منطقی پشت مردن این آدم است یا اصلا شاید یک حادثه بود و مقصری نداشت. رسانههای کژکارکرد مدام میخواهند شما را تحریک کنند که به دنبال پیدا کردن مقصر بروید و مقصر هم به شما نشان میدهند و میگویند: حالا بروید از این مقصری که این همه احساسات جریحه دار کرده است، انتقام بگیرید .
دلیل اصلی اغتشاشات اخیر برانگیختگی احساسات است. روایت اولیه ضرب و شتم یک آدم است، اصلا آن کسی که انتخاب شده است که به عنوان کشته تعریف شود، یک خانم است. خانم مظهر احساسات است و شما به خانم دست بزنید، غیرت یک عده هم باید برانگیخته شود. یعنی کاملا موضوع احساسی است. همچنین اقلیتی که مظلوم است. ما همیشه در جوامع اقلیتها را مظلوم میدانیم.همه اینها مولفههای مظلومیت و آنچه که میتواند وجود داشته باشد، همه را کنار هم قرار میدهید و وقتی مظلومیت به اوج میرسد، احساسات هم به اوج میرسد.
در فضای مجازی خودهای غیر واقعی زیاد داریم/در فضای مجازی هرکسی معلم و دکتر میشود
برخی از بلاگرها خودشان را غیر واقعی نشان میدهند. ما در فضای مجازی خودهای غیر واقعی زیاد داریم. اینکه معروف است. مثلا فرد با چند اکانت جعلی خودش را یک جنس دیگر معرفی میکند. موضوع دیگر هم اینکه وقتی شما ادعای پزشک بودن یا معلم بودن میکنید، مگر کسی مدرک شما را میبیند؟ خیر. مرجعی هم نیست که صلاحیتهای شما را در فضای مجازی تایید کند. در یک تحقیقات از سوی نظام روانشناسی، اسامی تعداد زیادی از افرادی که در فضای مجازی به عنوان دکتر روانشناس حضور دارند را منتشر کردند و اعلام کردند که اینها ممکن است پزشک باشند، اما روانشناس نیستند.
خیلی از این افراد یک تصویر غیر واقعی از خودشان نشان میدهند. حتی در مورد فیزیک خودشان. شما وقتی فیلترهایی که در موبایل و اینستاگرام بر چهرهتان بگذارید؛ حتی ظاهرتان هم یک ظاهر غیر واقعی است که شما با یک تصویر کاملا بَرساختی روبهرو هستید. در علم جامعهشناسی، بَرساخت چیزی است که ذهن شما بر اساس واقعیت میسازد و مفاهیم ذهنی و معانی ذهنی شما بَرساخت شماست.
اکنون شخص بلاگر میتواند آن بَرساخت را در قالب تصویر به شما نشان دهد. دوست دارد، یک چهرهای داشته باشد، با فیلترها چهرهاش را به آن صورت در میآورد و یک خودِ غیر واقعی به شما نشان میدهد. یا خودش را پزشک جا میزند. یعنی ویژگیهایی که میدانند مثبت است و به او تعلق نداشته باشند را گرد هم میآوردند و به خودشان نسبت میدهند، چراکه در فضای مجازی افراد کم عمق شدند و بلاگرها با یک سری مفاهیم سطحی ذهن مخاطب را جلب خودشان میکنند.
شما میبینید گفتهای منصوب به مثلا کوروش است و مردم به آن جلب میشوند. یا جمله را منصوب به شهید آوینی میآورند و بعد تکرار میشود در حالی که جمله برای ایشان نبوده است و آدمها این جملات سطحی را خودشان میسازند. این موضوع جز در بستر فضای مجازی نمیتوانست اتفاق بیفتد. در طول دورانهای مختلف تاریخی یک مرجعهایی داشتیم برای اینکه به افراد اجازه حرف زدن بدهند. الان کاملا آن مرجعها از بین رفتند. مثلا شما اگر میخواستید منبری شوید، نمیتوانستید بالای هر منبری بروید و سخنرانی کنید و باید یک مجتهدی شما را معرفی میکرد. شما اگر بخواهید مدرسه هم بروید باید از یک جایی معرفی نامه بگیرید، اما اکنون در فضای مجازی هرکسی معلم میشود و هر حرفی را هم میتواند به عنوان جملات حکیمانه مطرح کند. یا پزشک میشود و هر دستورالعمل اشتباهی را به خورد مخاطب میدهد.